۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

ايران آزاد براي همه ايرانيان.


·        
چه مي توان كرد ؟
اين پرسش موقعي كه در مقابل يك «وضعيت پيچيده « قرار ميگيريم سئوالي جدي است . درواقع جدي گرفتن اين سئوال نصف راه حل هروضعيت پيچيده است . لازم نيست وضعيت پيچيده ( همان چالش يا مخمصه ) يك وضعيت ويژه و خاص يا استثنايي باشد كه اين سئوال را درپي داشته باشد . بلكه ساده ترين چالش ها حتي در پيش پاافتاده ترين امور روزمره جادارد توسط ما دربرابر اين سئوال قرارگيرند و دريك تلاش ولو لحظه اي ، پاسخ مناسب خودرا ازما بگيرند .
دراين مقاله البته ، ما درصدد هستيم « چه مي توان كرد؟» را در برابر يك چالش ملي كه روي ميز همه ايرانيان خواهان آزادي ، عدالت ، پيشرفت و ترقي براي ميهن تحت ستم مان است قراردهيم و بپرسيم كه راستي در شرايط كنوني و در مقابل رژيم مستبد ضد ايراني حاكم چه مي توان كرد ؟
اين سئوال از آنجا مهمتر وحساس تر ازهرزماني مطرح ميشود كه در خاورميانه بزرگ ، بهار انقلاب و تغيير، ديكتاتوري هاي حاكم بر تونس ، ليبي و مصررا در نورديده و ميرود تا ديكتاتور سوريه راهم به مرداب تاريخي افول استبداديان به سپارد.
اين درحالي است كه مردم ايران دراين منطقه ازجهان، خود از پيشتازان انقلاب و تغيير بوده اند . با اين حال رژيم ديكتاتوري حاكم بر ميهن ما همچنان با استمرار فاجعه در كشور به حيات ننگينش ادامه ميدهد . بنابراين ، اين يك سئوال جدي است كه به ويژه دراين شرايط بايد همواره ازخود مان بپرسيم . به ويژه جادارد كه آگاهان هر قشر اعم از دانشجويان ، فرهنگيان ، كارگران ، كارمندان ، فعالين وهمه درمنداني كه درد مردم و ميهن دارند وبه ويژه آنهايي كه ميخواهند درجهت آزادي ميهن وبراي مردم كاري بكنند بايد جدي تر به اين سئوال پاسخ دهند .
چون سئوال دررابطه با يك چالش ملي مطرح است و روي ميز همه است هركس يك پاسخي به آن ميدهد :
يكي مي گويد كاري نمي شود كرد . اختناق همه جا بالا است .ذره اي نمي توان جنب و جوشي داشت .
ديگري مي گويد كاري هم اگر بشود چه فايده . ما ميدانيم كه چه نمي خواهيم اما نميدانيم چه ميخواهيم پس اگر به تجربه ملي قبلي مان پايبند باشيم با اين وضع نبايد كاري كرد .
يكي هم مي گويد به نظرم من بايد كار آگاهي بخشي كرد .بايد مردم را آگاه كرد .بيش ازاين نبايد كاري كرد هر كار ديگري هزينه در پي دارد كه بايد پرهيز كرد .
ديگري ميگويد بايد كاري كرداما اين كار سكوت است . تظاهرات در سكوت . اين طوري هم كاري كرده ايم و هم هزينه نكرده ايم .
يكي ديگر ميگويد كه فعلا بايد منتظرباشيم ببينيم اوضاع چگونه خواهد شد ، تا شرايطي پيداشود و بعد بشود كاري كرد كرد .
حتما پاسخ هاي ديگري هم به اين سئوال داده ميشود .شايد به تعداد همه ايرانياني كه گروه خون شان با رژيم مستبد حاكم جور در نمي آيد و با مستبدين ميانه اي ندارند و نخواهند داشت .
مهم كم وزياد بودن اين پاسخ ها نيست . مهم فصل مشترك همه پاسخ هاست . همه كساني كه اين سئوال برايشان مطرح مي شود ولو هر پاسخي به آن بدهند در يك چيز شريك هستند وآن اين كه به اين رژيم « نه « را گفته اند ومي گويند . آري همه آنها اين رژيم را نمي خواهند . با استبداد مخالف هستند و ميخواهند روزي را ببينند كه ايران آزاد و براي همه ايرانيان است .
ازاين رو خودرا ملزم ديده اند كه خودرا درگير اين موضوع بكنند . لذا اين فصل مشترك بسيار مهم است وبايد آن را خيلي خيلي جدي گرفت . با اتكا به اين جديت و اين فصل مشترك ، سئوال اين است كه آيا با چالش روي ميز و وضعيت و مخمصه روي ميز درست تنظيم شده است . به عبارت ديگر اگر طرح درست سئوال نصف راه حل است آيا دربرابر مخمصه و چالش و وضعيت مورد نظر ما سئوال درست همين است : « چه مي توان كرد ؟ » .
شايد يك مثال بتواند مارا به پرسش و پاسخ درست راهنمايي كند . دريك ساختمان آتشي درگرفته است . آتش در حال سرايت و بيشتر شدن است . اينجا سئوال قبل ازاين كه چه مي توان كرد باشد چه بايد كرد است ؟ واضح است كه بلافاصله جواب پشت سئوال مي آيد . بايد آتش را خاموش كرد . حال اين كه به چه شيوه ها و روش ها و تكنيك ها و تاكتيك ها وشگردهايي اين همه بعد ازاين پرسش و پاسخ اصلي است . صد البته در قبال ذره ذره كار خاموش كردن آن آتش كه هريك خودش چالشي درون چالش اصلي است پرسش هاي ديگري مطرح مي شود كه جواب مناسب خودشان را دارند . پيشرفت هم ازدرون همين پرسش و پاسخ ها در مي آيد اما قبل از پرسش و پاسخ اصلي و تعيين كننده نبايد سراغ جزييات رفت .
درارتباط با موضوع روي ميز ما هم همين طوراست . استبداد به عنوان درد مشترك و نابوده كننده حرث و نسل اين كشور بيداد مي كند . بنابراين همه آنهايي كه استبداد را نمي خواهند و آتش نشانان اين آتش خانمانسوز هستند بايد ببينند پرسش وپاسخ درست چالش روي ميز چيست ؟ مطمئنا در جزييات هزاران پرسش و پاسخ ديگري هم هست اما مهم اين است كه پرسش و پاسخ اصلي را عبور كنيم . دربرابر اين چالش مثل هرچالش ديگر ازاين نوع همانگونه كه در مثال آتش سوزي گفته شد پرسش درست اين است كه چه بايد كرد ؟ دراين نقطه چه مي توان مارا به انحراف مي كشاندومخالف ان فصل مشترك جديت كه داشتيم است .
واضح است اين جاهم در برابر چه بايد كرد . هركس مي داند كه پاسخ چيست . يعني خود سئوال پاسخ را درپي دارد : بايد با استبداد در افتاد . بايد آن را نابود كرد . بايد از آن نجات يافت . بايد ميهن و مردم را ازآن خلاص كرد .. همه بايد ازاين عبور كنند كه بايد استبداد ازاين مملكت رخت بربندد . زيبنده ايران وايراني وجود يك حاكميت مستبد و ديكتاتوري و خودراي نيست . شعور تاريخي همه ايرانيان براي يك بار و براي هميشه به ديكتاتوري نه گفته است . نخ نبات كليه تلاش هايي صد وبيست سال اخير ملت ايران كه در پي آزادي بوده است هم همين را مي گويد . پاسخ چه بايد كرد ملي امروزه ما ايرانيان همين است كه ديكتاتوري بايد برود وبراي اين كار بايد با آن درافتاد .
سوريه مثال خوبي است . درمقابل مردم يك رژيم وحشي و آدم كش قرارگرفته است . با اين حال مردمش شجاعانه و بي باك و نترس ايستاده اند . هرقدر كه دشمن مستبد ازانها خون مي ريزد اين ها جسور تر مي شوند . بي باك تر مي ايستند . هرروز بر ايستادگي شان و بر كميت ايستادگان شان افزوده ميشود . چرا ؟ چون پرسش هر سوري در مقابل چالش و وضعيت و مخمصه ملي اين نيست كه چه مي توان كرد اين است كه چه بايد كرد و بلافاصله پاسخ هم اين است كه بايد بشار اسد برود . براي اين كار بايد با او در افتاد بايد جلويش ايستاد . چه ميتوان كرد بعد ازاين است . يك مادر سالخورده به چه مي توان كرد همان طور كه يك جوان پاسخ مي دهد نمي تواند پاسخ دهد . اين مثال در عرصه هاي مختلفي مطرح است . ممكن است توان اين مادر حتي يك دعاباشد اما برايش تعيين تكليف شده است كه اصل موضوع چه بايد كرد است و مي داند بايد با مستبد خون ريز دربيفتد اين بايد كردي است كه وظيفه روز ، وظيفه ملي ، وظيفه انساني ، وظيفه شرعي ، تعهد زمانه ، تعهد روشنفكرانه و تعهد مردم گرايانه و... و... هركسي است كه درآن فصل مشترك جاي دارد . اينجاست كه به يك اصل مهم رهنمون ميشويم
فاجعه اي كه درجامعه ما هرروز جريان دارد راآن چه نيروهاي شر مي كنند ايجاد مي كند اما دوام اين فاجعه به اين بر
مي گردد كه نيروهاي خير آن چه بايد بكنند را نمي كنند .
مطمئنا جان كلام درهمين جا است كه قدرت نيروهايي خير در آن چه بايد بكنند بيكران است اما چون آن چه بايد را نمي كنند نيروهاي شر در پراتيك ملموس جلو مي افتند . اگر نيروهاي خير يك قطره بايستند نيروي شرهزاران قدم به عقب پرتاب ميشود . واقعيت اين است كه پادزهر اختناق واستبداد چيزي غيراز ايستادگي به هرقيمت نيست . با اين حال هرذره ايستادگي راندمانش اصلا كمي نيست . چون بين اين كه نيروهايي خيرآن چه بايد بكنند نمي كنند (= بي عملي ، انفعال ، قيمت ندادن ) كه جايش را كاركرد نيروي شر ومستبد پرمي كند با آن چه بايد بكنند را انجام دهند و بكنند (= ايستادگي و درافتادن با استبداد ) يك دنيا تفاوت است لذا راندمان صعودي است . ضرب المثل قطره قطره جمع شود وانگهي درياشود دقيقا اينجا كارآيي دارد . همين جا نقطه فناي استبدادواوج گيري آزادي است . اگرچه اين خطي حاصل نقاط است . بكوشيد كه ايستادگي در جامعه يك فرهنگ شوديك رويه و يك روحيه درتمامي جامعه .به اين بينديشيد كه پاسخ چه بايد كرد را بدهيد چه مي توان كرد ازتويش اتوماتيك راه خودش را باز ميكند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر